+ در مورد شروع جمله آغازین بعدا تصمیم میگیرم
+ و بنا به اصرار همسرجان، روزنگارهایی که بهتره تجربه ای عمومی باشه رو اینجا می نگارم .
+ و اینکه:
تصور اینکه ممکنه توی برخی زندگی ها پای یه شهید وسط نباشه کمی برای ما دونفر دشواره!
یعنی اینکه خوب تو زندگی باید یه شهید خاص باشه دیگه -گیرنده حالا شما-
ظهر عاشورا منتظر شروع مراسم هییت بودیم، به حنانه عکسش رو توی اسکرین گوشی نشون دادم و گفتم یادته؟ گفت: این همون شهیدییه که اقاتون خیلی دوسش داره؟!
حرفشو با این جمله تکمیل کردم: این همون شهید زندگیمونه
گفتم آقامون به این متوسل شده و بعله دیگه...
اما مجید خیلی بیشتر از اونیه که در سالگرد شهادتش همسرم تو یه روز بارونی به خواستگاریم بیاد ... تو یه روز بارونی نزد فاطمه معصومه همسرم شه و تو یه شب بارونی هم به خونه ی مشترکمون قدم بگذاریم...
شهید زتدگی یعنی همه ی جای زندگی معیار باشه... تو حرم امام رضا باشه شب قدر باشه تشیع شهدا باشه تو عروسی باشه عاشورا باشه و همه جا...
باهاش تمرین کنی الم یعلم بان الله یرا رو...
خلاصه نگاره ی اول همسنگری با یک رزمنده رو توی قلمک تقدیم به شهید اول زندگیمون کردم
یاحسین
نویسندگان وبلاگ :
همسنگر[2]
بعضی شدیم جنگنده، بعضی هم شدیم رزمنده. بعضی از رزمنده ها هنوز یادشون نرفته که جنگ ما نبرد حق علیه باطله و هنوز هم ادامه داره! بعضی یادشون رفته! بعضی هم خودشونو به خواب زدند! بعضی هم ... اینجا یه سنگر زدیم از خاکریزی به بزرگی عالم و شدیم "یک رزمنده" کاش یه رزمنده ی خوب باشیم! تو چه میکینی می مانی یا میروی؟